خیالی که یک شب ارغوانی شد ...

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    در چاه یوسف افتاده ام، پاهایم را در آب گل آلود فرو بردم دستم را زیر چانه هایم گذاشتم، در انتظار رهایی، ناگهان در آن ظلمات ، پریچهری را دیدم که موهایش آشفته، و لباسش مانند ژنده پوش های کنار چهارراه بود، گوشه لبانش خونین و سرمه ی چشمانش گونه هایش را گرگ و میش نزدیک صبح کرده بود و اشک از چشمان بی فروغش چنان می بارید که گویی آب چاه از آن پر میشد، احساس کردم دقایق پایانی عمر اوست، گاهی نفس می کشید و لحظه دیگر چنان خنجری در قلبش فرو میرفت که مانند زنانی که در خیالی که یک شب ارغوانی شد ......
    ما را در سایت خیالی که یک شب ارغوانی شد ... دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : xiyalarghavania بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 12:55